تاريخ انتشار : ٢٢:١٠ ١٧/١١/١٣٩٤

آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(8) #138+من چاپ 22 را خواندم132+بازار ایرانی در امریکا124+
  جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن 120 نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
=======================================
۱۴۱
آناج: گشتیم اما نبود...
http://www.anaj.ir/Modules/Content/Other/Print.aspx?id=97285
مهدی نورمحمدزاده-دی۹۶

تورمان را پهن کنیم! که امیرخانی اینطور نوشته بود:

«تابستانِ سال 2001 میلادی.بوستون آمریکا. شب بود و در محله هاروارد بودم. جایی با تابلوی دانش گاهِ هاروارد روبرو نشدم، اما کافه هایی دیدم به اسم هاروارد. بوتیک‌‌هایی به اسمِ هاروارد. متعجب جلوتر رفتم. ساختمان‌‌هایی با معماری فوق العاده قدیمی. اما هیچ نشانی از دانش گاه نبود. ساعت از دهِ شب گذشته بود، اما خیابان‌‌ها همچنان شلوغ بود. مملو از جوان. جوان‌‌هایی که دورِ میزهای کافه‌‌های خیابانی نشسته بودند و گپ می‌‌زدند. دانشجوهایی که کف پیاده رو ولو شده بودند و زیر نور چراغِ خیابان تکالیف‌‌شان را می‌‌نوشتند. پسرکی که گیتارش را به دست گرفته بود و در ایوانِ خانه‌‌اش که مشرف به خیابان بود، آواز می‌‌خواند و ساز می‌‌زد... و من متعجب نگاه می‌‌کردم که پس کجاست آن دانش گاهِ عظیم و قدیمی.

آن مهدِ علوم انسانیِ ینگه دنیا... عاقبت دل به دریا زدم و از جوانی که از کافه‌‌ای بیرون می‌‌آمد، پرسیدم، این دانشگاهِ هاروارد کجاست؟ خندید و گفت، همین جا که ایستاده‌‌ای! طبقه‌‌ی بالای کافه را نشان داد؛ آپارتمانی که چراغ‌‌هایش روشن بود. گفت این کلاسِ فلسفه‌‌ی پروفسور مک آرتور است که با رضایت استاد و دانشجو این ساعتِ شب برگزار می‌‌شود. آن جوان که تازه هم صحبت گیر آوره بود، تا بعد از نیمه شب دانش گاه را به من نشان می‌‌داد... آن در را نگاه کن کناِ سالن بیلیارد، آن دفترِ دانشکده‌ی منطق است. دیوار به دیوارِ فروش گاهِ لوازم التحریر، کتاب خانه‌‌ی عمومی است. پروفسور فلانی در این خانه زنده گی می‌‌کند. پروفسور انی که حتما اسمش را شنیده‌‌ای، همسایه‌‌ی من است... گفت و گفت و گفت و من چارشاخ مانده بودم که این چه هارواردی است....

هاروارد یک دانشگاه نیست. یک محله است. با همه مشخصات یک محله. از کفاشی تا قصابی تا کلاس درس. از روزنامه فروشی تا مغازه‌‌ی فروش نوشت افزار تا کتاب خانه‌‌ی عمومی. از گدا تا راننده تاکسی تا استاد دانشگاه... و تازه اگر هاروارد یک محله است، برکلی در شمال سان فرانسیسکو شهر است! ...»

و باز خدا وکیلی، بودند اساتید و دانشجویانی هم ولو اندک، که حال و هوای هارواردی داشتند و دنبال صمیمیت و فاصله گرفتن از قواعد رسمی دانشگاهی. یکی‌‌اش همان استاد لوطی صفت‌‌مان که یک روز ورقه‌‌های میان ترم را دستمان داد و گفت:«دو ساعت وقت امتحان است. ورقه‌‌ها را توی خانه بنویسید و هفته بعد بیاورید!». همه تعجب کردند از این نوع امتحان!

=======================================
140
من‌نوشت: 
نشت نشا! یا فرار مغز ها؟
http://www.mannevesht73.blogfa.com/post-114.aspx

کفتر چاهی-اردیبهشت92
دوستان عزیز تر از جانم سلام به همه تون

 

خدا شاهده دلم برای همه تون تنگ شده اما مساله اینه که من از راه GPRS وصل می شم که سابق بر این سرعت خوبی داشت اما چند وقتی است سرعت بسیار افت کرده و ناگزیر بودم سری به کافی نت بزنم که هزینه ی بالایی دارد و سرعتش هم چندان با خودم تفاوتی ندارد.چه کنیم که دانشجویی است و بی پولی :دی

این روز ها بیشتر سرم تو کتابخونه و کتاب فروشی ها بود و یه چیزی حدود 30 هزار تومن با پس اندازم تو این نداری دانشجویی کتاب خریدم و نمی دونم چه فکری کردم که این کارو کردم :دی

یکی از این کتابا بیشتر از همه نظرم رو جلب کرد.از فدراسیون پزشکی ورزشی که بر می گشتم از راه میدون ولیعصر رفتم.موجودی جیبم سه هزار تومن بود با یه کارت اتوبوس.دیدم این همه مدت که قراره تو اتوبوس بشینم که حوصله م سر میره پس رفتم انتشارات هاشمی،ناشر مورد علاقه م که بچه بودم مادرم رو می پیچوندم تا از اینجا کتاب بخرم آخه به خونه مون خیلی دور بود.داشتم تو قسمت ادبیات داستانی چرخ میزدم و چیزی نظرمو نمی گرفت.اگر پول کم میومد کارت بود ولی چیزی چشممو نمی گرفت.یکی از آقایون اومد و گفت کارای رضا امیرخانی رو خوندید؟و یهو یک عالمه کتاب آورد .گفتم کاش به هم نمی ریختیدچون من فقط سه هزار تومن دارم.گفتن مجبور که نیستی همه رو بخری  من فقط دارم بهت معرفی می کنم.من رو با کتاب ها تنها گذاشتن و رفتن ایشون.از بین کتاب ها کتاب چشمم رو گرفت:

این کتاب توسط آقای امیرخانی در سال 1380 نوشته شده است و توسط انتشارات قدینی به چاپ رسیده است.ادبیات جالبی دارد و چند مورد توسط خود ایشان توجیه شده است.مثلا واژه ی"زندگی"را ما اینطور مینویسم.در کتاب ایشان اینطور نوشته اند:"زنده گی"توجیهشان هم این است که مرده و زنده واژگان پهلوی هستند و ابتدا چنین نوشته می شدند:"مردگ و زندگ"و گان از نشانه ی جمع نیست چون گاف جزوی از واژه است!

خود من که ابتدا کتاب را دیدم تصور کردم نام آن "لشت نشا"است و لابد داستان دختر یا پسری اهل این شهر شمالی است که فکر رفتن از کشور است و اصلا دقت نکرده بودم.اما بسیار قلم نویسنده جذاب بود که چهل صفحه را یک نفس خواندم.

تعبیر جالبی بود:به جای فرار مغز ها"Brain drain"بگوییم "نشت نشا" !!!

 

توصیه می کنم حتما این کتاب رو بخونید قیمتش هم فقط سه هزار تومنه یعنی پول سه تا چیپس!

البته ارزش مالی چند ورق کاغذ هیچگاه با ارزش یک اثر که نویسنده با جانش پرورده برابری نمی کنه....

=======================================
139
جهان‌بین: 
معرفي ۱۰ کتاب در هشتمين نشست کتابخوان استان + تصاوير
http://www.jahanbinnews.ir/vdcb95b5.rhbz5piuur.html
...-بهمن94

"نشت نشا (جستاري در پديده فرار مغزها)" نويسنده: رضا اميرخاني / ارائه توسط: زهرا قاسمي (کتابدار)

در اين کتاب رضا اميرخاني نقدي بر سيستم آموزشي دارد و به بررسي پديده فرار مغزها يا مهاجرت نخبگان يا به تعبيري همان نشت نشا و عوامل آن مي‌پردازد. به اين پديده از نگاه يک مساله مي‌نگرد و جوانب آن را بررسي و در آخر راه‌حل‌هايي پيشنهاد مي‌دهد. به نظر نويسنده تنها راه رسيدن به علم بومي توليد سوال بومي است، و اينکه سوال بر مبناي نياز و زندگي مردم باشد. خواندن اين کتاب را به کساني که درباره توليد علم بومي، علم ديني و.. مي‌خواهند بدانند توصيه مي‌کنيم.
=======================================

138
امید ظریفی: 
نشت دوست!

http://zarifi.blog.ir/1394/06/31/%D9%86%D8%B4%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA
...-شهریور94
سلام...

همانطور که به احتمال زیاد می‌دانید جناب آقای رضا امیرخانی کتابی دارند به نام "نشت نشا". به قول خودشان جُستاری در پدیده‌ی فرار مغزها. ایشان معتقدند که آن‌هایی که می‌روند فرار نمی‌کنند، زیرا کسی دنبالشان نگذاشته که! بلکه این مهاجرت به "نشت" بیشتر می‌خورد. همچنین کسانی که می‌روند لزومن مغز نیستند، بلکه "جوان"هایی هستند که دنبال امکانات بیشتر می‌گردند و معتقدند که آن‌ور آب این‌چنین است. پس به نظر ایشان (و همچنین بنده) عبارت "نشت نشا" بیشتر به این پدیده می‌خورد تا فرار مغزها.

=======================================
137
اقناع: 
انگیزه
http://eghnaa.blogfa.com/post/2
رامین مهری-بهمن93

پری شب به پیشنهاد یکی از دوستانم در حال تماشای سخنرانی یکی از نویسندگان کشور بودم که در مجموعه ای به نام «شب قصه ی توانگری 1» گردآوری شده بود؛ رضا امیرخانی. از آثار این شخصیت، تنها «نشت نشاء»ش را خوانده ام، خیلی او را نمی شناسم و هیچ گاه موفق نشده ام «من او» یا «بیوتن»ش را بخوانم. حتی «بیوتن»ش را خریدم، تا نیمه هایش را خواندم اما در نهایت هدیه کردمش به یکی از دوستانم! داخال پرانتز: راستش دقیقا نمی دانم چرا، اما با رمان خواندن حال نمی کنم! «نشت نشاء» رمان نیست، کتابی است که حرف میزند، اگر قرار شد که یک روز کتابی بنویسم آن کتاب رمان نخواهد بود، کتابی است که با خواننده اش حرف میزند! پرانتز بسته. 

رضا امیرخانی در آن سخنرانی به نکته ی بسیار بسیار بسیار با اهمیتی اشاره می کند؛ او معتقد است اگر در روزگار فعلی کتاب هایش به نوبه ی خود از فروش خوبی برخوردار است، در اوایل دوران نویسندگی و انتشار آثارش با اسقبال خاصی مواجه نشده بود و تنها تعداد نسخه های نسبتاً اندکی از کتاب هایش فروش می رفت، و او این حقیقت را در مورد تمام آدم هایی که ما امروزه آن ها را موفق می دانیم، صادق میداند. او بر این باور است که ما اغلب به اوج گرفتن انسان های موفق نگاه می کنم و هیچ توجهی به دوران ابتدایی اش که نزدیک به سطح صفر حرکت می کرده است توجهی نداریم. 

وقتی که خوب به حرف هایش فکر می کنم، می بینم حق با اوست، ما فقط با دیدن روزهای موفقیت یک آدم، وسوسه می شویم، دلمان میخواهد مثل او شویم اما غافل از روزهایی که شخص موفق امروز، شکست های فراوانی را در گذشته ی خود دارد. شک ندارم اگر از این شکست ها باخبر شویم، دیگر وسوسه ی شبیه او شدن از سرمان بیرون می رود. پس یادم باشد هر وقت انسان موفقی را در هر عرصه

=======================================
136
من یک مرد هستم:117-116
http://a-man-esf.blogfa.com/post/125
http://a-man-esf.blogfa.com/post/124
آقای میم-بهمن93
امروز کتاب"نشت نشا" رضا امیر خانی رو تمام کردم و از امشب ان شا الله میخوام یکی دیگر از کتابهاشون رو بخونم.کتاب"بیوتن".با خودم عهد کردم که شبی 25 صفحه از این رمان رو بخونم.من به شدت به شما توصیه میکنم کتابهای رضا امیر خانی رو بخونید.خیلی مفید و خوبند.عالیند...
...
این روزها مشغول مطالعه کتاب "نشت نشا" رضا امیر خانی هستم.کتاب خیلی خوبی است.قبلا هم یعنی تابستان کتاب نفحات نفتش را خوانده بودم.از خواندن کتابهای امیرخانی لذت می برم.
...



=======================================
135
روزنامه مردم سالاری:
http://mardomsalari.com/Template1/Article.aspx?AID=31023#206573
احسان کیایی-آذر93

«البورسيه و ما ادراک البورسيه» اين بخشي از سخنان رييس‌جمهور روحاني در مراسم آغاز سال تحصيلي دانشگاه‌ها بود که در مهرماه سال جاري در دانشگاه تهران بيان شد. رييس‌جمهور آن روز اين تعبير را براي تبيين مشکلات فرارو و شايد هم يکي از دلايل استيضاح آقاي فرجي‌دانا (وزير پيشين علوم، تحقيقات و فناوري) به کار برد. با اين حال سرانجام قفل وزارت علوم به کليد تدبير رييس‌جمهور گشوده شد و اين خانه صاحبي پيدا کرد. اما مسئله بورس نورچشمي‌ها و عزيزکرده‌هاي برخي افراد و جريان‌هاي سياسي هم‌چنان نقل محافل است و اين رشته سر دراز دارد. از يک‌سو برخي از نخبگان دانشگاهي که عمدتاً در دانشگاه‌هاي تهران و صنعتي‌شريف تحصيل مي‌کنند؛ نه به هنگام فراغت از تحصيل که از همان روزهاي ورودشان؛ به روز رفتن‌شان فکر مي‌کنند و از سوي ديگر آناني که مي‌مانند و دو دسته مي‌شوند. يکي گروهي که به آنان خدمت مي‌شود و ديگر گروهي که به خدمتشان رسيدگي مي‌شود. اين موضوع؛ سوژه خوبي براي جامعه‌شناسان و حقوق‌دانان و حتي روان‌شناسان خواهد بود و شايد هرگز گمان نمي‌کرديم از ميان داستان‌نويسان هم کسي پيدا شود که در اين‌باره قلم فرسايد. اما رضا اميرخاني اين بار هم خرق عادت کرد (اصولاً کارش همين است. خرق عادت؛ عادت اوست!) او تعبير جالب‌تري را به جاي فرار مغزها به کار مي‌برد: «فرار مغزها کلمه مناسبي نيست زيرا اولاً اين‌هايي که مي‌روند غالباً مغز نيستند بلکه استعدادهايي هستند که اگر شکوفا شوند تبديل به مغز مي‌شوند. پس بهتر است به جاي کلمه مغز از کلمه نشا استفاده کنيم که اين معنا را بهتر برسانيم. فرار هم کلمه مناسبي نيست. وقتي مي‌گوييم فرار، اين به ذهن مي‌آيد که شخصي چيز ترسناکي ديده است و دارد به خاطر اين خطر خود را نجات مي‌دهد. اما حقيقت اين است که اين مهاجرت دانشجويان به دانشگاه‌هاي خارجي بيشتر به دليل خرابي ظرف آموزش و پرورش و دانشگاه‌هاست. کلمه نشت که نشان‌دهنده خروج تدريجي و ناشي از خرابي ظرف است؛ بهتر است پس به جاي فرار مغزها بگوييم نشت نشا».
...

این مطلب به صورت کامل در سایت ارمیا کار شده است.


=======================================
134
این نیز بگذرد...کتابخانه
http://ghods14.blogfa.com/post/14
متقی-شهریور93
 نشت نشا عنوان مقاله‌ای از رضا اميرخانی داستان نويس ايرانی می‌باشد. اين کتاب به بررسی پديده فرار مغزها و عوامل آن می‌پردازد.  علت نامگذاري اش هم اين است كه از فرار به دليل بار منفي زيادي كه دارد استفاده نشده، مهاجرت هم به گونه اي بار مثبت دارد؛ بنابر اين از "نشت" كه بينابين هست و كمي به سمت منفي متمايل است استفاده شده. به نظر امير خاني؛ کشور برای رسيدن به علم بومی بايد سؤال بومی داشته باشد.
=======================================
133
کتاب‌هایی که خونده‌ام: 118
http://91-5.blogfa.com/post/136
میم-تیر93
سال ها پیش از این در شهری زندگی میکردم درجه دو در ایالات متحده. برنامه ای شهری داشتند در تلویزیون که هر روز پنج دقیقه به مشکلات شهر می پرداخت. یک روز رفت سراغ کامپیوتر اداره ی پلیس شهر و پرجریمه ترین تقاطع شهر را از طریق آمار جست و جو کرد. اتفاقا من و هم خانه ام هر دو در آن تقاطع جریمه شده بودیم. چراغ سه زمانه ای بود که زود قرمز میشد و مردم گیج می شدند و بعضی صبر نمیکردند و ... 
برنامه ی تلویزیونی ابتدا از طریق دوربین های پلیس با چند متخلف تماس گرفت و با ایشان صحبت کرد. آن ها هم به عوضِ اینکه شطرنجی، رو به روی دوربین تلویزیون اعترافات کنند و از جامعه عذرخواهی کنند، دلایل تخلفشان را بیان کردند. بعدتر برنامه، تقاطع را به شکل هندسی بررسی کرد. ایرادی در آن پیدا کرد که با یک اصلاح مسیر ساده قابل حل بود. پیشنهاد داد به مسوولان ظرف مدت کوتاهی چراغ سه زمانه حذف شد و تقاطع روان تر...
فرض کن هم چه تقاطعی را در کشورمان و در شهرمان شناسایی کنیم. چه اتفاقی می افتد؟ اول چند برنامه می سازیم و چهره های شطرنجی متخلفان را نشان می دهیم، بعد هم فی الفور چند مامور پلیس به تقاطع اعزام خواهیم کرد تا برگه ی جریمه به دست، از این فرصتِ درآمدزایی به صورت مطلوب استفاده کنند.
               
                                                                                                                صفحه ی 26

 


قانون طراحی می شود برای تسهیل در مشکلاتِ زندگی. قانون ِ راهنمایی و رانندگی در همه جای دنیا طراحی می شود برای اینکه شما به امن ترین و سریع ترین طریق به مقصد برسید. اصلاً مساله ی کشف متخلف در قانون، مساله ی اصلی طراحی قانون نیست. برای همین هم هست که مثلا در بزرگ راه های دنیا، بسته به شرایط محیطی، سرعت های حداکثری امروز توسط تابلوهای دیجیتال بالا و پایین می شوند. اگر بزرگ راه خلوت باشد، حداکثر سرعت مجاز می شود 140 تا مثلا، اما اگر بارانی باشد، یا شلوغ باشد می آید به زیر 100 تا. تا بفهمیم قانون طراحی شده است تا ما به صورت ایمن، زودتر برسیم. تا بفهمیم قانون وحی منزل نیست. قراردادی است بشری تا راحتتر زندگی کنیم.
اگر باور کنیم قانون با ذهنیت تسهیل امور درست شده است، قطعا آن را رعایت میکنیم. در همان ینگه ی دنیا، رعایت قانون راهنمایی و رانندگی واقعا باعث سریع تر رسیدن می شود و در این تکه ی دنیا، حقیقتاً رعایت قانون، باعث دیرتر رسیدن می شود. 
                                                                                                               صفحه ی 27

                                                                        کتاب :نفحات نفت / نویسنده : رضا امیرخانی
                                                                        جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی


پ.ن 1: قبلا دو سه تا از رمان های امیرخانی رو خونده بودم و اگرچه دوست داشتنی بود، اما اونقدرا برام جذاب نبود که برم دنبال بقیه ی کتابهاش! چند وقت پیش که کتاب "نشت نشا" این نویسنده رو خوندم، به کلی نظرم عوض شد و چند روز بعدش که دوباره رفته بودم کتابفروشی، اول از همه لابه لای کتابا، داشتم دنبال این کتاب میگشتم... اعتراف میکنم کتابای غیرداستانی امیرخانی خیلی عمیق به دل میشینه و هیچ جوری نمیشه بی خیالش شد!

=======================================
132
کتاب‌هایی که خوانده‌ام: 111
http://91-5.blogfa.com/post/128
میم-اردیبهشت93
  کتاب : نشت نشا / نویسنده : رضا امیرخانی

پ.ن: خوندن این کتاب رو به همه، خصوصا اونایی که هنوز دانشجو هستند، توصیه میکنم. خط به خط کتاب حقیقت محض بود و با اینکه نویسنده صراحتاً به سیستم آموزشی مملکت انتقاد کرده، جالبه که اجازه ی چاپ گرفته و همین خودش جای شکر داره! به نظرم خوندن این کتاب، نگاه آدم رو تا حد زیادی نسبت به درس خوندن،عوض میکنه. البته من چاپ 22ام کتاب رو خونده ام و چاپ اولش مال سال 83 بوده و من فکر میکنم نسبت به 10 سال گذشته، یه کم وضعیت بهتر شده... اینکه میگم وضعیت بهتر شده، اصلا منظورم به سیستم آموزشی و دانشگاهامون نیست، منظورم خود بچه هان... خود دانش آموزا و دانشجوها... دانش آموزای پشت کنکوری ای که میبینم معلم هاشونو قبول ندارن و سر کلاسای پیش دانشگاهی حاضر نمیشن.. همکلاسی هایی که ساعت ها با استاد بحث میکنن و تا ثابت نکنن استاد داره اشتباه میکنه، کوتاه نمیان! یه زمانی همه چیز نمره بود... وقتی استاد میگفت اگه نیای سر کلاس بهت صفر میدم، همه خیلی شیک و مرتب سر کلاس حاضر میشدند حتی اگه عمیقاً به بی سواد بودن استاد اعتقاد داشتن! اما حالا اگه استاد از دانشگاه آکسفورد و هاروارد هم مدرک گرفته باشه، بچه ها نسبت بهش نگاه انتقادی دارن و هرچیزی رو راحت نمیپذیرن... و خب من فکر میکنم اینا نشونه های خوبیه... 
کتاب رو حتما بخونین... این چند خطی که نوشتم چیزایی بود که یهو ناخودآگاه از ذهنم گذشت و خیلی ارتباط عمیقی با متن کتاب نداره... موضوع اصلی کتاب در مورد فرار مغزها و علت هاش و راهکارهاش و این صحبت هاست که ارزش یه بار خوندن رو داره صددرصد.

=======================================
131
اسکالپل: «کاربلدی» ، «کارشناسی» ، مدیر میانی و من و توی حزب اللهی
http://scalpel.blogfa.com/post/13
دانشجوی هرز-فروردین93
نشت نشای امیرخانی را که نمی خوانی برادر. مدیر میانی کارش را بلد نباشد ، مفتش هم گران است و شبیه اقلام دکوری است که سال به سال باید گرد گیری شود و به لحاظ بد بار بودن، جابجایی اش زحمت دارد و تازه جدیدهایش هم کیفیت نمونه های آنتیکش را ندارد!
=======================================
130
آنروز نزدیک است: فراتر از نشت نشا
http://haminjast313.blogfa.com/tag/%D8%B3%D8%A8%D9%83-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%D9%8A-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%8A
گمنام-اسفند92

اگر  بگويي  كه  احياي  فرهنگ  اسلام  و در مقابل 

محال انديشي و ناتوان مندسازي  شان ( در رابطه فرهنگ اسلام)، جوابي بياري 

و منطق منشانه برخورد كني پوست موز مي شوي و آنها هم  شير موز.البته اگر

بستني ش هم باشد چه بهتر. مدتهاست كه بقول رضا اميرخاني به نشت نشا  در

كشور پرداخت مي شود. 

=======================================
129
سینما انقلاب: نقدوبررسی فیلم بیگانه / محمد تقی فهیم، حبیب رحیم پور
http://cinemaenghelab.ir/archive/7148
...-بهمن92
زمانی آقای رضا امیرخانی تعبیری به کار بردند که البته با صحت داشتن یا نداشتن آن کاری نداشته و در باب فهمی که قدرت بومی کردن قضایا در آن است، عرض می‌کنم. زمانی رضا امیرخانی می‌گفت ما‌به‌ازای گروه‌های رپ در فرهنگ آمریکایی، ما در فرهنگ ایرانی فعلی خودمان امثال حزب‌الله را داریم؛ یعنی امثال حزب‌الله در ایران، همان نقشی را بر اساس شرایط اجتماعی ایفا می‌کند و که گروه‌های رپ بر اساس همان سازه‌های اجتماعی در آن فرهنگ ایفا می‌کنند. وقتی اقتباس می‌کنیم، نهایتاً باید منجر به تعریفی از جانب خود ما شود.
=======================================
128
پزشکی 92 بیرجند: معرفی کتاب

http://medbums92.blogfa.com/post/212
حسام رومی-دی92
«نشت نشا» 
نوشته رضا امیرخانی

این کتاب به بررسی پدیده فرار مغزها و عوامل آن می‌پردازد.علت نامگذاری اش هم این است که از فرار به دلیل بار منفی زیادی که دارد استفاده نشده، مهاجرت هم به گونه ای بار مثبت دارد؛ بنابر این از "نشت" که بینابین هست و کمی به سمت منفی متمایل است استفاده شده. به نظر امیر خانی؛ کشور برای رسیدن به علم بومی باید سؤال بومی داشته باشد.

 

گوشه یی از این کتاب:"...مسأله زیرزمینی نیست. در آن مافیایی وجود ندارد. حرف در آورده‌ایم که باندهایی زیرزمینی برای بچه‌ها پذیرش می‌فرستند و خودمان هم باور کرده‌ایم. بچه‌ها سر و دست می‌شکنند برای رفتن. بگذار مسؤولانِ آگاه بخوانند‍! دانش‌جوی سالِ سه‌ی شریف اگر اپلیکیشن فرم دستش نباشد و برای تافل لغت حفظ نکند، یا مشنگ است، یا فقیر است، یا پخمه".

=======================================
127
جامعه اسلامی دانش‌گاه سهند: مسابقه کتابخوانی «نشت نشا» یکشنبه ۱۹ آبان ماه

این کتاب که جستاری است در باب پدیده فرار مغزها، با نگاهی کنجکاوانه به بررسی این موضوع پرداخته و سعی بر ارائه راهکاری جهت استفاده از نخبگان در داخل کشور دارد.

=======================================
126
کانون‌ها: کتاب " نشت نشا" از رضا امیرخانی
http://www.kanoonha.net/blog/entry/441-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%86%D8%B4%D8%AA-%D9%86%D8%B4%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C
...-آذر92
نشت نشا کتابی است از رضا امیرخانی که به موضوع فرار مغزها از کشور می پردازد.نویسنده که فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف است....
=======================================
125
بنیاد نخبگان اصفهان: نقد و آسیب شناسی "پیشگامی " در جریان پیشرفت
http://irpishraft.ir/students/268-davarpanah
زهرا داورپناه-آذر92
...

جوانان نیز همه دچار نارضایتی و نگرانی ناشی از سرطان موفقیت1 و میل به بالاتر و بالاتر رفتن هستند، بی آن که لزوما میل یا علاقه یا استعداد آن را داشته باشند. بسیاری از افراد "دکتر بد یا متوسط بودن " را به یک معلم یا پیشه ور یا کاسب یا کارمند خوب و حتی عالی ترجیح می دهند.
...

 


1-واژه ای از رضا امیرخانی در توصیف دانش آموزان تیزهوشان در کتاب "نشت نشا"
=======================================
124
یاد جاری: سعی کردم عنوان پیدا کنم، نشد!
http://iridescentgroup.blogfa.com/post/120/%D8%B3%D8%B9%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B9%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7-%DA%A9%D9%86%D9%85%D8%8C-%D9%86%D8%B4%D8%AF-
دیلاق زینب شیرزاد مقدم-شهریور92

1-  آقای امیرخانی و جدانویسی، با دلیلِ منطقی اش :



من هم نگران افتِ گسترشِ زبان فارسی‌ هستم و از تهدیداتی که با آن رو به رو ست هراس دارم .مشکل زبان فارسی زمانی به وجود می‌آید که این زبان زایاییِ خود را از دست بدهد و وارداتِ آن بیش از صادرات ش شود .ما در لغت‌سازی وضعِ خوبی نداریم و به نظرم باید به این سمت حرکت کنیم که عبارات و کلماتِ مشترک میان ِ فارسی زبان‌ها رایج کنیم؛ با این حال من تنها در حیطه ی کتابِ خودم به این کار می‌پردازم و نمی‌گویم که قانونی است که باید همه انجام ش دهند.


 

 

 


 

2-  زایایی ِ  زبان چی بوده که پیش تر داشتیم و نداریم دیگه؟

برای پاسخ (!)، به مثالی از مقاله ی نشت نشا رجوع می کنییییییم : 

 

 

وقتی تمدّن، زایا باشد، «بازار»  به چین می رود و از چین به ینگه دنیا می رسد.چرا که خاص ِّ تمدنی است که محل ِ عبور ِ بازرگانان است. و در آن دوره نیز بازار فقط یک لغت نبوده است. چیزی جدید در امر ِ مارکتینگ بوده است که صادرش کرده بودیم و دنیا نمی توانسته برای آن معادلی پیدا کند. دقیقاً ماننده ی اینترنت و هزاران لغت ِ دیگری که این ها امروز به ما صادر می کنند. و حالا باید دل خوش کنیم به الکحل و الخوارزمی و الجبرا و هر چیز ِ الف و لام دار ِ دیگر...!

پانوشت:       بازار:  ورود به اینگیلیسی:  Bazaar!

=======================================
123
زنده‌گی: هنر نزد ایرانیان است و "بس"؟!!! (قسمت اول)

 

http://www.mfarahi.blogfa.com/post/3
محمدرضا فرحی-اسفند90
خیلی دوست ندارم کلیشه هایی رو مثل "ما ایرانی ها..." حال می خواهد سه نقطه مزبور یک تحسین ملی گرایانه باشد، یک نقد "جامعه شناسانه"، یا یک گزاره ی نژاد پرستانه ی مثلا آریایی. دورانی داشتیم با بچه ها در سال های آخر دبیرستان و اوایل دانشگاه و دنبال کتاب­هایی از جنس "جامعه­شناسی خودمانی" و "نشت نشا" بودیم که مملو بودند از ردیف کردن نقدهای معمولا درست در زمینه های مختلف تاریخی و علمی و سیاسی و... با زبانی گیرا و دلکش که نوجوانی مثل ما در آن سن رو مملو از شور و هیجان برای اصلاح و پر از احساس فهم دقیق مشکلات عقب ماندگی تاریخی ما ایرانی ها می کردند. حتی یادم است اینقدر پایه بودم که چند تا از نشت نشا را خریدم و به دکتر اردشیر دانشکده ریاضی و دکتر کریمی پور فیزیک و دکتر عارف و دکتر نایبی برق و دکتر علی اکبر صالحی مکانیک دادم تا بخوانند و بعد سرش بحث کنیم. بعد
 که بحث می کردیم، تعجب می کردم از این که می دیدم به قدر ما تحت تاثیر قرار نگرفتند و امایی که در تکیه کلام همه شان بود را نمی پسندیدم که: "کتاب بسیار خوبی بود درست، اما...." مشخصا دکتر عارف کتاب را وقتی خواند که هنوز سرش خیلی شلوغ بود و از معاونت اولی رییس جمهور خلاص نشده بود و نشد بلافاصله سرش بحث کنیم. چند ماه بعد که فرصتی دست داد که نظرش را بدانیم، او که دستش بیش از بقیه اساتید که نام بردم در کار بود و از دل اجرا به دانشگاه برگشته بود، از قضا بیش از بقیه اما و اگر در کلامش بود و قضیه رشد نیافتگی ما را خیلی پیچیده تر و قابل تامل تر از بیان سلسله وار مشکلات در آن کتاب ها می دید. این در کنار بدبینیش به دولت تازه از راه رسیده باعث شد منِ هیجده نوزده ساله و دوست همراهم خوب نفهمیمش و خیلی سطحی با خود بگوییم که "خب یکی صد و هشتاد درجه متفاوت با خودشان رای آورده و حکمن این حرف ها پوششی است بر ضعف هایی که داشته اند." این روزها هر چه بیشتر آن گفت و گو به خاطرم می آید و با وقایع روز گره می خورد، عارف را بیشتر دوست می دارم

=======================================
122
خبرگزاری کتاب: جهان کتاب شماره مهر
http://www.ibna.ir/prtau6n6u49nao1.k5k4.html
...-مهر92
در بخش معرفی و نقد کتاب‌ها، عناوینی مانند «کتابشناسی آثار فارسی چاپ شده در شبه قاره (هند و پاکستان و بنگلادش)» تدوین عارف نوشاهی، «بادبان‌های جنوب: دریانوردی بادبانی در خلیج فارس و اقیانوس هند» تالیف علی پارسا، «مرزبان توحید» کارنامه محمدرضا حکیمی تدوین سعید حسینی و کاظم حسینی، «حکایت پیر قصه‌گو: گفت‌وگو با مهدی آذر یزدی به کوشش پیام شمس‌الدینی»، «گفت‌وگو با شاعران به کوشش گیرهاردی تیکو و علیرضا انوشیروانی، «آقای صداقت! اگر جای شما بودم...» اثر کاظم سادات اشکوری، «ذهن روسی در نظام شوروی» نوشته آیزایا برلین، «حق به شهر: ریشه‌های شهری بحران‌های مالی» نوشته دیوید هاروی، «نشت نشاء: جستاری در پدیده فرار مغزها» نوشته رضا امیرخانی، «جامعه شبکه‌ای طبقه کارگر» نوشته جک لینچوان کیو، همچنین چاپ جدید «تهران مخوف» اثر مشفق کاظمی در مقاله‌ای با عنوان «طهران مخوف یا تهران محذوف» به قلم شاپور بهیان بررسی شده‌اند.
=======================================
121
چند پیکسل کتاب: سومین پست مشترک: نشت نشا
http://pixelbook.ir/post/60#comments
راستین-ختن-مرداد92
خیلی ها از چند هفته پیش تا هفته های آینده، درگیر کنکور و تعیین رشته و ثبت نام و تصمیم گیری برای آینده علمی خودشان هستند. خیلی ها هم سال بعد به این نقطه می رسند و خیلی ها هم سال هاست از این روزها گذشته اند. نشت نشای رضا امیرخانی، سوژه این روزها ماست. کتاب خوب و خلاصه ای است. البته محتوای یک مقاله بوده است که به شکل کتاب درآمده. اگر چه بیشتر آسیب شناسی است تا درمان، ولی ذهن کسانی که نگاهشان به مسأله علم و دانشگاه ضعیف می‎باشد را باز می کند.
...

خیلی باحاله!

سالها بود میخواستم این کتاب رو بخونم و نمیشد!

یک هفته است که خریدمش و دو روزه که شروع کردم به خواندن و حالا اینجا...

همگی موفق باشید و  امیدوارم از خوندن کتاب لذت ببریم!

(:

 
سلام
تلنگری بود، تشکر
فکر کنم به اشتباه از (نخبه گی حق نیست وظیفه است) سه تا عکس گذاشتید.
 
همون اولا ًخونده بودمش ، ولی باز برام جذاب بود و قابل تامل! آفرین به امیر خانی :


pixelbook.ir

در همين رابطه :
آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(1)
آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(2) 
آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(3) 
آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(4) 
آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(5) +وادادگی پنهان امیرخانی غرب‌زده در توصیف هاروارد+تقه پلیس امریکا هم در آمد+
آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(6)+میراث آلبرتا، حرفه‌ای اما سطحی، عبارت فرار به جای مهاجرت، حتا به جای نشت...+ افتتاح مجلس و نشت نشا!+ 
 .آن چه در وب راجع به نشت نشا نوشته‌اند(7) چاره‌ای باید بر این نشت نشای تخم مرغ!!119+پیش‌نهاد اردیبهشتی115+نشت نشا را بر داستان‌ها و سفرنامه‌های امیرخانی - بلکه به هرکار دیگری! - مقدم دارید111+هاروارد الکی هاروارد نشده110+دارنده مدال طلای المپیاد بیخ دیواری!109 

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٧٦٠٦
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.