تاريخ انتشار : ١٦:٤٠ ١/١٠/١٣٨٨

در اين روزگار بي‌صفتي
حسب آن‎چه امروز معمولتر است، «زيرآب» مديري را ميخواستند بزنند و به جايش مديري ديگر بياورند، رسما ناشناس. مدير سابق، مديري بود مشهور به مردمداري و رسيدگي به اهل هنر.
من كه البته از قيد هفت دولت، حتي هشت دولت، - نرسيده به دولت نهم - آزاد بودم، چندان آشنا نبودم با اين مناسبات و به‎جز يكبار كه مدير سابق را در سنگكي شاطررضاي ضرابخانه ديده بودم، اصلا سلام و عليكي نداشتم با ايشان...
همان روزها يكي از آن جنس هنرمنداني كه هرجا رود صدر را بيند و قدر را نيز بشناسد، يا بالعكس، تماس گرفت و گفت داريم براي ابقاي مدير سابق امضا جمع ميكنيم.
گفتم كه اهل امضاي پاي بيانيه نيستم، لازم ببينم به امضاي خودم مطلب خواهم نوشت. اصرار و ابرام كه اصلا اين نامه را به مطبوعات نميدهيم، فوق ميدهيم به همان مدير سابق... شايد هم عوضش نكردند...
لحنش را نپسنديدم و نه نامهاش را امضا كردم و نه چيزي نوشتم. هفته‎اي بعد، تغيير مديريتي صورت گرفت و مدير سابق رفت و لاحق آمد.
دوباره همان دوست هنرمند (يا بالعكس) - نه چيزي از جنس او، خود او! - تماس گرفت. گفت داريم امضا جمع ميكنيم براي تبريك به مدير لاحق. اين بازي روزگار است و واضح اين‎كه همين دوست هنرمند امروز نيز چونان ديروز صدر را ديده است و قدر را نيز...
نه مدير سابق و نه مدير لاحق فضل ارزشي نسبت به هم نداشتند؛ جمع جبري عيوب و محاسنشان نيز احوالشان را شبيه به هم ميكند. هر دو هم از متوسط مديران فرهنگي كشور فراتر مينشينند.
سيدضياءالدين شفيعي از همكاران سرآمد مدير سابق بود، اما به فضل حريت ذاتي، از مواهب و عطاياي وي نيز بيبهره بود.
مدير لاحق كه روي كار آمد، سيدضياء حق نمك مدير سابق را نگاه داشت، و با ارباب نان به نرخ روزخور، همدم نشد و در هيجان همگاني تكذيب مدير سابق و تاييد مدير لاحق، به دفاع از مدير سابق پرداخت. دوستاني از دست داد و دشمناني به‎دست آورد.
نزديكان ميدانستند كه اين دفاع وي، فقط به واسطه نوعي عياري معاصر بود... .
اجازه دهيد از ميان سجاياي پرشمار سيد ضياءالدين شفيعي كه سالهاست افتخار معاصرت با وي دارم، فقط به همين يك صفت اشاره كنم، كه حق نمك مدير زمينخورده را نگه داشت... صفتي از نسل منقرضشده عياران!
و بدانيم كه اگر آدمي يك صفت داشته باشد، همان يك صفت وي را به عرش خواهد رساند و من تازگيها چقدر خوب ميفهمم كه چرا «بيصفتي» بزرگترين دشنام جوانمردان تهران قديم بود... قدر بدانيم جوانمردي چون سيدضياء را حتي اگر فقط يك صفت داشت، در اين روزگار بيصفتي...
در همين رابطه :
منبع: هفته‌نامه‌ي پنجره

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٦٤٤٥
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.