تاريخ انتشار : ٩:٥٦ ١١/٣/١٣٨٧

سرلوحه‌ دوازدهم :
فانفجرت منه اثنتا عشره عينا!
اميرالمومنين در خطبه‌ي ١٩٤ در توصيفِ اهلِ نفاق ابتدا سخن به تحذير گشوده‌اند كه "و احذركم اهل النفاق فانهم الضالون المضلون..." و بعدتر به توصيف كه "يتقارضون الثنا و يتراقبون الجزا..." يعني كه ايشان (اهلِ نفاق) به يك‌ديگر "ثنا" قرض مي‌دهند و مراقب‌اند بر پاداش‌شان! و اين "يتقارضون الثنا" ثبتِ ديگري است از همان "نان قرض دادن"ِ امثال و حكمِ خودمان.

١
حتا اگر خطبه‌ي بالا را نخوانده بودم، باز هم ابلهانه‌ بود كه از نوشته‌هاي شايسته‌ي سيد مهدي شجاعي تمجيد مي‌كردم، به تبعِ تمجيدي كه وي از پرت و پلاهاي اين قلم نموده بود در مصاحبه‌اي (كيهان-٢١ تيرماهِ ٨٢). اگر اين خبطِ ابلهانه را مرتكب مي‌شدم، معلوم مي‌گشت كه معناي كسوت را در نيافته‌ام. اين كه مانندِ اين قلم از سيد مهديِ شجاعي تعريف كند، توفير دارد با اين كه مانندِ او از اين قلم به نيكي ياد كند‍! غزال اگر به كمند اوفتد عجب نبود، عجب فتادنِ قلمِ شكسته‌ي ماست در كمندِ غزال...
سيد مهديِ شجاعي، سنتِ فتيانِ اين قوم را زنده نگاه مي‌دارد. رسمِ فتوت بر اين بود كه مرشد در گودِ مرام و معرفت، ميان‌بندي مي‌كرد و لام‌الف‌لا بر كمرِ لنگيِ نوپا مي‌بست. من از سيد مهدي شجاعي مي‌آموزم كه اگر روزي دري به تخته‌اي خورد و نفسِ صاحبِ اين قلم نيز خريداري پيدا كرد، پيش از خود به ديگران و پيش از ديگران به نوخاسته‌گان بپردازم. كه گفت اگر شراب خوري جرعه‌اي فشان بر خاك...

***

٢
دوشنبه دوستانِ كثيري كه براي شنيدنِ مجلسِ ليلي و مجنون -نمي‌گويم صحبت يا سخن‌راني يا...- گرد آمده بودند، دمغ شدند و رفتند. مع‌الاسف به ايشان اطلاع هم ندادند علتِ غيبتِ استاد عليِ معلم دامغاني را. بعدتر فهميدم كه استاد سوگ‌وارِ درگذشتِ عموي خويش است و راهيِ دامغان.
بر خود فرض مي‌دانم كه از همين سخن‌گاه مراتبِ عميقِ تسليتِ خود را ابراز كنم. باشد كه پذيرا باشد. عليِ معلمِ دامغاني -كه دستِ كم به اندازه‌ي اسمش بر گردنِ اين بنده صاحب حق است، از معدود چهره‌هاي متفاوتِ شعر است. معلم در كهن‌ترينِ قوالب، نوترينِ مفاهيم را چون موم جا داده است و شعرش پهلو مي‌زند به حكمت. اگر ادبِ فارسي را دوره‌ي نويني در انتظار باشد، گام‌جاي معلم را بايستي نشانه كرد كه سرفراز بر شانه‌ي بزرگانِ كهنِ اين بوم ايستاده است. من هماره افسوس مي‌خورم بر پرمشغله بودنِ او. حيف است كه حكيمي چون او به كاري غير از شعر بپردازد، ولو اين كه مجلسش شيرين‌ترينِ مجالسِ ادبيِ اين روزگار باشد... در اين روزگار كه احدمان نزديك است، با اين غازيانِ گردن‌فرازِ گردنه‌ي غنيمت‌، كه هر كدام به پيام‌بري ديني تحفه آورده‌اند، بسيار اين بيتِ او را براي مومنان به اسلامِ امريكا زمزمه مي‌كنم:
چند گويي كه بود خواجه مسلمان يا نيست
در احد هر كه ز احمد نبود، سفياني است
و دل خوش مي‌دارم با بيتي ديگر از او كه:
كيست آن لاييِ الاييِ يك لاجامه
كه كند گرم به هنگامِ دغا هنگامه

***

٣
سنتِ لوح بر اين است كه نقدها را درج كند تا مخاطبان عيار گيرند! پس هم نامه‌ي وارده از جنابِ احمد شاكري را درج مي‌كنيم و هم نامه‌ي وارده از جنابِ ابراهيمِ خدادوست را. نامه‌ي اول به شعاري كه بر سرِ لوح مي‌آيد، معترض بود و نامه‌ي دوم به سرلوحه‌ي دهم متعرض! اولي با تعريفِ ما از سياست مشكل داشت و دومي با تعريفِ ما از جنگ. اولي چيزي را كه ما مراد كرده بوديم از سياست، به چيزي ديگر حوالت مي‌داد و در آن تناقضي مي‌يافت، و دومي، تفاوتي نمي‌ديد ميانِ مرگِ سربازِ لهستاني مقابلِ هيتلر و مرگِ سربازِ ايراني مقابلِ صدام. با صاحبانِ نامه‌ها، هر دو نفر، صحبت كرده‌ام و في حدِ بضاعتي المزجات شفاهاً پاسخي داده‌ام.... رسمِ لوح بر پاسخ نيست؛ نه به دليلِ فقدانِ قدرتِ بل به سببِ كم‌بودِ فرصت.
طرفه اين است كه همه مي‌دانند، لوح مدعيِ تساهل و تسامح در بيان نيست. تسامح و تساهل در اخلاق و زيِ اجتماعي، از فضائل است و لوح نيز در همين راه سلوك مي‌كند، اما تسامح و تساهل در عقيده بي‌معنا است...
نشرِ نامه‌هاي وارده نيز از سرِ تسامح نيست. نشر مي‌دهيم چرا كه يقين داريم كه هم‌لوحان خود مي‌توانند ميانه‌ي اين لجه، راهِ نجات را بيابند. اما منصفانه رويه‌ي لوح را -ولو در اين حجمِ كوچك- مقايسه كنيد با رفتارِ مدعيان!
نامه‌ها را درج مي‌كنيم تا بدانيد، در اين ملك صراطِ مستقيم هم‌واره از ميانِ آب و آتش مي‌گذرد، امر بين الامرين؛ از ميانِ نامه‌ي اول و نامه‌ي دوم، از ميان چپ و راست، از ميانِ هايدگر و پوپر، از ميانِ مدرنيته و سنت... اين وسط گوشتِ قرباني عباس است... (ديالوگي از آژانسِ شيشه‌ايِ حاتمي‌كياي دوست‌داشتني)
ل-و-ح يعني "لاادري نگفتن"-"وسطِ"-"حيراني"!

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٥٨٦٨
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.