تاريخ انتشار : ١٩:١٥ ٩/٢/١٣٨٨

معجزه‌ي كتاب، نوشته‌اي از جناب محسن حدادي
تا دل ز مراعات جهان برکندم/ صد نعمت را به منتی نپسندم
    هر چند که نو آمده ام از سر ذوق/ بر کهنه جهان چون گل نو می خندم¤
     هرچه فکر کردم که بنویسم یا نه نشد که ننویسم! در واقع تا امروز اینگونه قلم زده ام که در هنگامه تایپ یا رقص قلم روی کاغذ کاهی کیهان، خوشامد و بدآمد و یا همان اخم و لبخند دیگران برایم مهم نباشد و طعم واژه هایم را نگیرد این نگاه دیگران. همین شد که یکسال صبر کردم؛ همین شد که به بهانه اردیبهشت می خواهم بنویسم، بنویسم که لذت خواندن ادبیاتی دلچسب را در تمام روز و شب های سال گذشته با «بی وتن» رضا امیرخانی حس کردم. می خواهم بنویسم اگرچه امیرخانی دوست داشتنی با آن بیان منحصربه فرد و نگارش خود مبتکرانه اش در هیچ جشنواره و جایزه ای - دولتی و غیر دولتی - برگزیده نشده، اما بدجوری دل و دماغ بسیاری از جوان های کشور را تسخیر کرده است؛ آنچنان که برخی نوشتنش را و برخی گفتارش را «سرلوحه» قرار داده اند و مگر تاثیرگذاری فرهنگی جز این است؟ می خواهم بگویم سال 87 با همه کم رمقی ها و بی مزگی های فرهنگی اش، یک اتفاق تازه و ترگل داشت به نام «ظهور مجدد امیرخانی». «بی وتن » اش را به زودی در همین صفحه به چهارمیخ می کشیم اما شک نکنید که سال 87 را با رمان او توانستیم به سر کنیم که به خوبی توانسته بود «شخصیت پردازی و خلق شخصیت، دیالوگ نویسی و استفاده به جا از نمادها و زبان روز جامعه را » در صفحات طولانی کتابش جا دهد با تمام ضعف هایی که یک اثر می تواند داشته باشد مثل پایان ضعیف و یا رفت وبرگشت های مکرر و مضر به حال داستان و بدتر از آن «رفتن از یاد».
    محض تنفس در هوای گفتار دلنشین امیرخانی این چند جمله را نوش جان کنید تا ادامه دهم:
    «سال ها پیش از فروپاشی، هش داری عمومی در نهاد همه ی جهانیان می زیست و آن نیز نبود مگر آغاز جنگ جهانی سوم، که حسب سنت بشری، می بایست خان مان سوزتر باشد از دوگانه ی پیشین. امروز سال هاست که در جهان تک قطبی، تمدن غالب سعی می کند که این نگرانی را از نهاد جهانیان بزداید و جنگ ها را به جنگ هایی منطقه ای و کوچک فروبکاهد. این بنده در پی آن است که دوباره هش دار دهد جنگ جهانی سوم را، جنگ فرجامین را... جنگی که این بار نه با جسم جهانیان سر و کار دارد، که با جان جهان درافتاده است. امروز نه در پی آن م که پیش گویی کنم این جنگ را و از میان دو انگشت پیش قراولان آن را نشان دهم، بل پی گیرم تا بنمایانم حضور خویشتن خویش را در این جنگ و بل پی گیرترم تا بنمایانم حضور جنگ سوم را در خویشتن خویش. جنگی که آمارش را نه با کشته گان و مجروحان می توان دریافت، که این جنگ چونان دو جنگ پیشین با جسم جهانیان سر و کار ندارد، بل با جان جهان می جنگد. پس باید دریافت نحوه ی زیستن در جهانی را که شاید آمار تن درستی سازمان جهانی به داشت ش وضعی امیدوارکننده دارد، اما در هر هشت ماهی که زمان، جان این جهان را می فرساید، به سوگ زبانی یا گویشی
    می نشینیم... ایرانی خوب می داند که حتا با تکیه بر مولوی و حافظ نمی تواند زبان فارسی را در این جنگ جهانی حفظ کند. ایرانی خوب می داند که ترجمه جهانی مولوی در عالم، به معنای سیطره ی اندیشه ی مولوی نیست که عملافروکاستن جان مولوی است برای هم اندازه شدن با غایت نگاه انسان متوسط. ایرانی می داند که برای حفظ زبان، چاره ای جز خلق ادبیات معاصر ندارد...»
    و حالامن در این یک لاقبای ستون خود می نویسم که امیرخانی بیش از آنکه نویسنده و معمار واژه باشد، ریاضی دان است و مهندسی فرهنگ را بهتر از مدعیانش می داند و خود نیز عمله اول همه نقدها و نقل هایش است که اگر همین یک کار در جامعه مدیران فرهنگی ما «عادت» می شد، امروز در گلستانی دیگر و شاید بهتر از گلستان سعدی¤ نفس می کشیدیم و عمر می گذراندیم. اردیبهشت خاطره خوب تولد دوباره نویسنده هاست در حریر کاغذ و یادآور«معجزه کتاب» در عصر یخبندان آدم های سیاسی و سیاست زده. نمی دانم آیا امسال تولدی از جنس «حاج رضا» خواهیم داشت یا نه که نسل من تشنه «صداقت و صرافت» هنرمند است، نه آنکه شاخک هایش را به کار می اندازد و نان داغ را از تنور داغ با نرخ روز به دکه فرهنگ می رساند و بیلان می دهد که صد کتاب در صد روز و یا 110 نویسنده در یکسال! خنده دار است، آقایان و برخی خانم ها هنوز هم فکر می کنند «فرهنگ» مانند نانوایی است که آرد یارانه ای اش را زیاد کنند و نانوا هم نان دوآتیشه کنجدی بدهد دست مردم و مردم هم صف بکشند و دلی از عزا دربیاورند! تازه اگر مردمی هم نبودند، بگویند n کیلو نان در سال تولید کردیم و این یعنی پیشرفت! اگر حس می کردند که کتاب با جان مردم چه ها که نمی کند، اصلاح الگوی مصرف را با افزایش قدرت خرید مردم و جوانان در حوزه فرهنگ و کتاب معنا می کردند و نه صرفه جویی در کاغذ و رنگ و ... قلمت آباد حاج رضای امیرخانی!
    بازتاب: پس از انتشار مصاحبه هفته قبل، هنوز جوهر چاپ خوش بوی(!) کیهان سه شنبه خشک نشده بود، تلفن ها به صدا درآمد. همه می خواستند با کارآفرین صفحه ما آشنا شوند و شماره ای و نشانی از او داشته باشند...فکر می کنید چرا؟ در بین تماس گیرندگان سه نوع مخاطب داشتیم: آنها که دنبال «تیتر» مصاحبه بودند و می خواستند از رهگذری هرچند باریک، ماهیانه یکی دو میلیون تومانی درآمد داشته باشند و استاد بزرگ این ره یک شبه را کارآفرین صیدشده نسل سوم می دانستند و دسته دومی که می خواستند کارآفرین را برای خود و کارخانه شان اجیر کنند و طعم همکاری با او را حس کنند. یک دسته سومی هم بود که می خواستند از روش آبیاری او برای زمین شان استفاده کنند. ما هنوز تصمیمی برای این سه گروه نگرفته ایم و شاید ... راستی در بین تماس گیرندگان هیچ ردی از مسئولان دولتی نبود.
در همين رابطه :
ماخذ: روزنامه‌ي كيهان

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٦٥٣٣
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.