تاريخ انتشار : ١٣:٥٢ ٢/٦/١٣٨٩

با طنزي تلخ و خواندني... از جناب اسماعيل اميني در گل‌آقا
رضا امیرخانی داستان و رمان می‌نویسد اما دراین کتاب، نه داستان نوشته ونه رمان، او نفحات نفت را نوشته‌ای اخوینی می‌نامد از زمرۀ اخوانیات، چیزی که میان برادران نگاشته می‌شود و باید برادرانه آن را خواند. نفحات نفت از پانزده مقالۀ کوتاه فراهم آمده که همگی حاصل تأملاتی است در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی وسه لتی!
دربارۀ مدیر سه لتی، امیرخانی این توضیح را می‌نویسد:
"هر مسوولی اصولآ دری است به سوی بهشت! بعضی از مسوولان، درشان دولت دارد، دولتی هستند و بعضی دیگرسه لتیٍ؛ وسیع‌تر وفراخ‌تر وگشاده‌تر!... البته دولتی وسه لتی را معنا کردم، می‌ماند بهشت، که معنای بهشتَِ زمینی البته برای جماعت روشن‌تر است. بهشت آسمانی را که نه کسی دیده ونه کسی از این جماعت قرار است ببیند؛ بهشت زمینی اما جایی است که بی‌منت، روزی مفت می‌دهند... چیزی شبیه به همین دور و بر نفتی خودمان..."
از همین چند سطر متوجه می‌شویم که این نویسنده عجب برادر خوبی است برای ما که عشق طنز داریم! هم قلمش پر از نوش ونیش است و هم کله‌اش بوی قرمه سبزی می‌دهد و از همه مهم‌تر این که؛ درست می‌زند به همان جاهایی که آماج طنزنویس‌هاست و ساده و پرمغز و شیرین می‌نویسد. بنابراین نفحات نفت را ورق می‌زنیم وسطرهایی از شیوایی و شیرینی نوشته‌های امیرخانی را باهم می‌خوانیم و همین اول کار نق هم می‌زنیم که: آقای امیرخانی این رسم‌الخط شما خواندن رابا حال‌گیری همراه می‌کند. این هم نمونه‌هایش (بی‌گانه – ره‌بر – پای‌گاه – نام‌زد – پی‌وسته – پشت‌وانه) پدر جان اگر قرار باشد که همۀ وندهای فارسی را جدا بنویسیم که پدر خط فارسی گور به گور می‌شود!

***
اما نمونه‌های طنز آوری رضا امیرخانی در نفحات نفت که  برادری اورا با طنزپردازان ثابت می‌کند:
نخست نگاهی می‌اندازیم به عنوان طنازانۀ چند مقاله از کتاب؛
"قانان" این عنوان نوشته‌ای است دربارۀ قانون کار، "بی کار آفرین" این نوشته نیز دربارۀ قانون کار است.
"نه عامه‌پسند، نه خاصه‌پسند، فقط داستان مسوول‌پسند" در این بخش موضوع آثار هنری به فرموده و هنرمندان حقوق بگیر و زیر دست مسوول دولتی مطرح است.
"حزب در پیت"  این نوشته نگاهی دارد به رقابت احزاب برساخته بر سر اتصال به شیرهای نفت.
"آن چه خوبان همه دارند، ما هم داریم!"  این نوشته، دربارۀ اقتصاد و توسعۀ عرضی در میان مدیران دولتی است.
"جمهوری اسلامی پاکستان" این عنوان البته بی‌نیاز از توضیح است.

***
باری اینک سطرهایی از نفحات نفت، که برای اهل طنز دل‌نشین است و امید است که برای از ما بهتران نیز چنین باشد!
"برای رضایت مردمان یک شهر محروم، لازم نیست که رییس جمهور در سفر استانی اول، وزیر نیرو را و در سفر استانی دوم، فرمان‌دار را ایلا اولاکند! در سفر اول وعده دهد که اگر مشکل آب شور حل نشود، وزیر نیرو را فرو می‌کنم توی لولۀ آب یا بالعکس!" (ص 69)  
این از نمونۀ طنز موقعیت و سوررئال!
***
"فیلم می‌سازیم برای مسوول، داستان می‌نویسیم برای مسوول، شعر می‌گوییم برای مسوول و آرام آرام در جامعه گسل ایجاد می‌شود میان مردم و هنرمند نفتی از این دست. هنرمند نفتی، درآمدش از نفت است، پس رضایت مردم در کارش شرط نیست. رضایت مسوول سه لتی  که شیر نفت را می‌پیچاند شرط است. بنابراین قطعا اثرش یک مخاطب راضی دارد، و او هم نیست مگر مسوول سه لتی نفتی..."(ص83)
پس از خواندن این سطرها آدم دلش می‌خواهد که آثار همۀ هنرمندان را دوباره بخواند و حتی بو کند و ببیند کدام یک از آن‌ها بوی نفت می‌دهد؟

***
"...و صندوق ذخیره ی ارزی درست کردیم که مبادا کسی داخل این گاو صندوق ناخنکی بزند و نفهمیدیم که در نبود نظارت واقعی مردمی قلنبه کردن پول، کار مفت‌خورها را راحت‌تر هم می‌کند که حسب اتفاق با این چراغ قانونی، مسوول سه لتی می‌توانست کالا را سهل‌تر بگزیند!"(ص107)
این سطرها را که می‌خوانیم اول نفس در سینه‌مان حبس می‌شود، بعد که یادمان می‌افتد آن جماعت کالاگزین!شعر نمی‌خواند وتمثیل و کنایه نمی‌داند لبخند می‌زنیم و نفسی به راحتی می‌کشیم، و حتی شعر زمزمه می‌کنیم؛
چو علم آموختی از حرص آنگه ترس کاندر شب، چو دزدی با چراغ آید...
بقیه شعررا هم فرا موش می‌کنیم مثل خیلی چیزهای دیگر!

***
 "چه تفاوت زیرساختی وجود دارد میان حزب موافق دولت و مخالف آن؟ هیچ! هر دو مجبورند گربه‌رویی پیدا کنند و خود رابرسانند به شیر نفت. هر دو از یک جا تغذیه می‌کنند وبنابراین با همه‌ی اختلافات واقعی و حقیقی وقتی پای ارتزاق به میان کشیده شود، پای هر دو گیر است."(ص120)
برای دریافت بهتر طنز در این سطرها، باید از متن بیرون برویم و بیاییم به متن دعواهای سیاسی و روزنامه‌ای و افشاگری و اعترافات و رگهای برآمدۀ گردن طرفداران این حزب وآن جناح! و بعد به یاد شیر نفت و مسیر گربه‌رو، بیفتیم و بخندیم، خندیدنی!

***
"این جا برای انجام کار، هیچ چاره‌ای نیست غیر از مدیر شدن. برای همین هست که می‌بینی صدها نفر تصمیم می‌گیرند نام‌زد رییس‌جمهوری شوند. وقتی از طرف می‌پرسند که چرا تصمیم گرفته است رییس جمهور شود، نام‌زد ساده‌دل که کشاورزی شیرین‌زبان است، جواب می‌دهد که تا سیب‌زمینی‌های مانده را بفروشم...
تلخ‌ترین طنز عالم است این جمله... بیش‌تر می‌شود گریست با این جمله، به عوض خندیدن...در مملکتی که برای فروش سیب‌زمینی به دولت، چاره‌ای نباشد الآّ رییس‌جمهور شدن معلوم است که جای‌گاه‌های تصمیم سازی و تصمیم‌گیری به صورت متمرکز در مدیریت سه لتی جمع شده است..."(ص135)
حسب اتفاق، برگزارکنندگان انتخابات هم به ظرفیت‌های طنز این اشتیاق گسترده برای ریاست جمهوری پی بردند و روابط‌عمومی‌شان یک فیلم هم در این باب منتشر کرد! یعنی آش آن قدر شور بود که خان هم فهمید!

***
نفحات نفت با آن‌که دربارۀ اقتصاد و سیاست و فرهنگ است و این جور بحث‌ها لابد شوخی‌بردار نیست، اما نگاه هوشمندانه و ظریف رضا امیرخانی، همراه با رندی و طنازی و نثر شیوای او، این کتاب را برای دوستداران طنز خواندنی وبه یادماندنی ساخته است. گزافه نیست اگر بنویسم که نفحات نفت، ارجمندی یک کتاب مرجع طنز را دارد، هم از نظر شگردهای طنزپردازی و هم به ویژه از نظر تنوع مضامین و ژرف‌نگری در رخدادها وانسان‌ها.
رضا امیر خانی این کتاب را برای نسل بعدی و به عبارتی گروه سنی جیم نوشته است، یعنی می‌داند که مسوولان آن را نمی‌خوانند و اگر بخوانند، لابد نه می‌خندند ونه گریه می‌کنند و نه لذت می‌برند... شاید تلفن را بردارند و...
در همين رابطه :
ماخذ: موسسه گل‌آقا

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٧٠٤١
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.