تاريخ انتشار : ٩:٥٦ ١١/٣/١٣٨٧

سرلوحه‌ هشتادم: لبنان، يك معادله‌ي چندمجهولي با درجاتِ بالا!

لبنان فقط ده هزار كيلومترِ مربع وسعت دارد. يعني يك صد و شصتم ايران.

لبنان طبقِ آمارِ غيررسمي فقط سه مليون جمعيت دارد. يعني يك بيست و چندمِ ايران.

محيطِ لبنان چيزي در حدودِ پانصد كيلومتر است. يعني در يك روز مي‌توان همه‌ي مرزهاي لبنان را ديد!

با همه‌ي اين اوصاف در اين كشور هجده فرقه‌ي مذهبي به رسميت شناخته شده‌اند! روستا به روستا مي‌بيني از تمدني به تمدني ديگر وارد مي‌شوي. يعني مثلا از كفركولا تا مرجعيون فقط هفت كيلومتر راه هست. اما از يك تمدنِ اسلاميِ غيرِ عربي اگر چه با زبانِ عربي مي‌رسي به يك تمدنِ مسيحيِ اروپايي. و اين فقط عرصه‌ي جغرافياي انساني است...

در ايران ما هيچ‌گاه در عالمِ سياست، معادله‌اي بالاتر از يك معادله‌ي يك‌مجهولي درجه‌ي اول نداشته‌ايم. الا در چند هفته مانده به انتخابات‌ها كه گاهي اوقات جاي مجهولات و معلومات عوض مي‌شوند. توضيح مي‌دهم: امروز عرصه‌ي سياستِ ما يك گروهِ حاكم دارد و گروهِ منتقدانِ گروهِ حاكم كه هر دو درگيرِ ساز و كارهاي قدرت هستند. يعني يك سري اصول‌گراي حاكم در قوه‌ي مجريه داريم كه همين دولتِ دكتر احمدي‌نژاد باشد و يك سري اصول‌گراي منتقدِ جريانِ حاكم كه مثلا تفكرِ دكتر افروغ و دكتر توكلي در مجلس باشد كه اين گروهِ دوم به راحتي در فاصله‌اي كم از يك سال به يك حزبِ نيم‌بند تبديل خواهند شد. در زمانِ دولتِ آقاي خاتمي هم قضيه به همين صورت بود. اما آن‌چه از آن دوره در سياست به جاي مانده است، فقط آرشيوِ روزنامه‌هاست. يعني امروز اگر تشكلي صنفي درست شود، اين تشكل واقعي‌تر مي‌شود از تمامِ اسامي به‌جامانده از دومِ خرداد. مثلا فرض كنيد حزبِ سبزي را كه چاي‌كارانِ استانِ گيلان براي احقاقِ حقوق‌شان تشكيل دهند. اين حزب بايد به عنوانِ يك نهادِ صنفيِ وابسته به صنعتِ چاي با وارداتِ رانتيِ چاي مقابله كند و دنبالِ قيمت‌گذاريِ منصفانه باشد و مانندِ اين‌ها. قولِ مي‌دهم نهادِ صنفيِ چاي‌كارانِ استانِ گيلان واقعي‌تر و حقيقي‌تر باشد از چيري مثلِ حزبِ رانتيِ مشاركت! يعني مشاركت كه فقط با رانتِ دولتي زنده بود، امروز چاره‌اي ندارد غير از مرگِ تدريجي و حتا اگر فرداروز نيز بخواهد بعدِ هشت سال واردِ عرصه‌ي سياست شود، بايد با نامي جديد دنبالِ ورود باشد. همين سرنوشت را آبادگران نيز خواهند داشت. (كارگزاران اين وسط يك استثناست. كارگزاران يك حزبِ سياسي نيست‍؛ جريانِ مديرانِ تكنوكرات است كه فاصله‌ي معقولي با سياست هم‌واره خواهند داشت.)

اين يعني يك معادله‌ي يك مجهولي درجه‌ي اول! كه در بسياري موارد به قدري ساده شده است كه حتا يك مجهول هم ندارد!

به خلافِ وضعيتِ كشورِ ما، لبنان كشوري است كه سياست در آن به شدت پيچيده است. و همين پيچيده‌گي به علاوه‌ي مقداري مسائلِ استراتژيك و سوق‌الجيشي و تاريخي، باعث شده است كه مردم در يك كشورِ چندفرهنگي و چندتمدني داراي تربيتِ سياسيِ پيچيده‌تري باشند و نخبه‌گانِ سياسي‌شان نيز معدلِ فهمِ سياسي‌شان بسيار بالاتر باشد از معدلِ فهمِ سياسي در جوامعِ ديگر مثلِ كشورِ ما.

و همين است كه مي‌نويسم در لبنان معادلاتِ سياسي چندمجهولي‌اند و صاحبِ درجاتِ بالا.



تصويري بزرگ از ره‌برانِ جمهوريِ اسلاميِ ايران كه فراوان در لبنان (خاصه جنوب) يافت مي‌شود. پشتِ تصوير، تصويري مي‌بينيد از چهره‌ي زني غربي. شايد اين تصوير گوياي فضا چندفرهنگيِ لبنان باشد.

***

دليلِ اصليِ نگارش متنِ حاضر برمي‌گشت به معرفيِ يكي از نوشته‌هاي سياوشِ سرمدي در سايتِ بازتاب، توسطِ سايتِ لوح در قسمتِ خارج از لوح. اگر چه لوح هم‌واره تاكيد كرده است كه مسووليتي در قبالِ قسمتِ خارج از لوح ندارد، اما به هر رو عده‌اي از دانش‌جويان كه در قالبِ يك فعاليتِ غيرِ دولتي به لبنان رفته بودند، نسبت به اين لينك اعتراض كردند و اعتراض‌شان را براي ما فرستادند.

توضيح مي‌دهم ابتدا راجع به سياوش سرمدي كه كارگردانِ مستندِ ادواردو است كه بي‌شك يكي از به‌ترين مستندهاي سياسيِ تاريخِ هنرِ هفتمِ انقلابِ اسلامي است. سياوش سرمدي به يك معنا ايرانيِ لبناني‌شده‌اي است كه به قولِ دوستِ ديگرِ ما -جناب هادي الشريف- بايد بگويد: قدكنت ايرانيا و لاكن تلبننتُ!

پس آن‌چه او از پيچيده‌گيِ اوضاعِ سياسيِ لبنان نوشته است، يك برداشتِ عميق، دروني‌شده و واقعي است. فراموش نكنيم سياوشِ سرمدي كسي است كه در دوره‌ي دومِ خرداد نامه‌ي معروفِ اهلِ فرهنگ به جنابِ خاتمي (رئيس‌جمهورِ وقت) در خصوص مساله‌ي امام مغيب، موسي الصدر را تدوين كرد و امضا گرفت و فرستاد و...

اما در نامه‌ي سياوشِ سرمدي و به تبعِ آن در جوابيه‌ي دانش‌جويان، چند جايي از ارتباط با و كسبِ تكليف از وزارتِ امورخارجه سخن رفته است كه اين قلم به شدت هم به ادعا و هم به جوابيه معترض است. اصالتا سياستِ خارجيِ ما توسطِ سياست‌مداراني با دانشِ معادلاتِ يك‌مجهولي اداره مي‌شود. اگر موفقيت ما در لبنان را مديونِ عمل‌كردِ امورخارجه بدانيم، همين موفقيت بايستي در افغانستان و عراق نيز تكرار مي‌شد. فراموش نكنيم شكستِ ما در افغانستانِ چندمذهبي (اگر نگوييم چندفرهنگي) دقيقا به دليلِ عمل‌كردِ سياست‌مدارانِ يك‌مجهولي بود كه سعي كردند فقط با مساله‌ي تشيع و تسنن پروژه‌ي افغانستان را حل كنند و نتيجه شد آن‌چه شد... در لبنان آن‌چه جمهوريِ اسلاميِ ايران را سربلند نگاه داشته است، وجود سرداري است مثلِ سيدحسن نصرالله كه هم فضاي سياسيِ ايران را مي‌شناسد و هم فضاي چندمجهوليِ لبنان را. يعني ما چاره‌اي نداريم جز آن كه موفقيت‌مان را به عمل‌كردِ هوش‌مندانه‌ي او متصل كنيم و اتفاقا از دانش‌جويان و از هر حركتِ خودجوشِ ديگري نيز انتظار داشته باشيم تا با بخش‌هاي فرهنگيِ حزب‌اللهِ لبنان مرتبط شوند، نه با امورِ خارجه...

***

در دوهفته‌ي گذشته و بل ماهِ پيش مهم‌ترين مساله‌ي داخليِ لبنان، پخشِ نتيجه‌ي كارِ كميته‌ي تحقيق (لجنه‌ التحقيق) درباره‌ي ترورِ نخست‌وزيرِ سابق (اغتيال رفيق حريري) بود. مساله‌اي كه به هر صورت ريشه‌هاي پنهاني دارد. يعني اگر فقط نتيجه‌گرايانه به مثابتِ يك جعبه‌ي سياه به پروژه‌ي ترورِ حريري نگاه كنيم، به اين نتيجه مي‌رسيم كه اين قضيه بدونِ توجه به ريشه‌ها و نفسِ عمل باعثِ تضعيفِ سوريه در افكارِ عمومي شد و روندِ خروجِ ارتشِ سوريه را تقويت كرد و به اخراجِ كاملِ ارتشِ سوريه منجر شد. پس با نگاهي نتيجه‌گرايانه مي‌شود به اين نتيجه رسيد كه اصلِ اين قضيه به سودِ امريكا و اسرائيل بوده است. همين به پيچيده‌گيِ قضيه مي‌افزايد. از آن‌طرف خروجِ سوريه مي‌تواند تحتِ شرايطي باعثِ تضعيفِ حزب‌الله و بالا رفتنِ احتمالِ توطئه‌ي خلع سلاح شود كه اين خود باعثِ از بين رفتنِ اقتدار و نفوذِ جمهوري اسلامي مي‌گردد. پس مي‌توان نتيجه گرفت كه كارِ كميته‌ي تحقيق و اصالتا پروژه‌ي ترورِ حريري يكي از مهم‌ترين مسائلِ استراتژيكِ امور خارجه‌ي ماست. تا چه اندازه افكارِ عموميِ ايرانيان واردِ اين بحث شده است تا فرداروز انتظارِ كمك گرفتن از مردم را داشته باشيم؟! (همان فهمِ يك‌مجهولي كه نوشتم...)

اما سيدحسن نصرالله و مساله‌ي حزب‌الله در قبال ترورِ حريري. سه سخن‌رانيِ بسيار جدي داشت سيدحسن در دو هفته‌ي گذشته. يكي در تفاوت سلفي‌گريِ اهلِ سنت با فرقه‌ي طالبان در مجلس بزرگ‌داشتِ شهداي فاجعه‌ي كاظميه. ديگري اعتراض به نتيجه‌ي مقدماتيِ لجنه التحقيق كه عده‌اي از نيروهاي قوي الامن الداخلي را مقصر مي‌دانست كه گراي آپارتمان‌شان در منطقه‌ي ضاحيه‌ي جنوبيه و الغبيري را نيز داده بود. و اين منطقه‌ي سكونتِ شيعيان در بيروت است.

سخن‌رانيِ سيدحسن با عباراتي درخشان آغاز شد و بسيار منطقي پرده از مغالطاتِ نتيجه‌گيري لجنه‌ التحقيق برداشت.

“فرض كنيم اتومبيلِ بمب‌گذاري شده، پلاكش متعلق به غربِ بيروت باشد، آيا اين به آن معناست كه برادرانِ مسيحيِ ما مرتكبِ قتل شده باشند؟ فرض كنيم اتومبيل، پلاكش متعلق به صيدا باشد، آيا اين به آن معناست كه برادرانِ اهلِ تسننِ ما مرتكبِ قتل شده‌اند؟ يا برادرانِ دروزي يا برادرانِ شيعه يا برادرانِ ديگرِ ما از سايرِ قوميت‌ها و مذاهب... فراموش نكنيم مرحوم حريري از كساني بود كه در حيات هماره حاميِ مقاومت بود، حالا نمي‌توانيم از مماتش براي مقابله با مقاومت استفاده كنيم. حزب‌الله اسامي تمامِ امريكايي‌هايي را كه در چندماهه‌ي اخير واردِ لبنان شده‌اند و بعضا با لجنه التحقيق و سايرِ مقامات ديدار داشته‌اند، به صورتِ طبقه‌بندي شده دارد و در صورتِ لزوم اين فهرست را افشا خواهد كرد...“

اين موضع‌گيري در شبِ قبل از پخشِ گزارشِ لجنه‌التحقيق باعث شد كه فضاي سياسيِ لبنان ناگهان ملتهب شود و به نوعي مسيرِ كار تغيير كند. بنابراين فرداي آن روز جنبلاط ره‌برِ سياسيِ دروزي‌ها نزدِ (به تعبيرِ خودش) سيدالمقاومه، سيدحسن نصرالله رفت و از بيعتِ مجددِ حزبش با حزب‌الله سخن گفت!

جنبلاط تقريبا ارتباطِ روشني با آرمان‌هاي حزب‌الله ندارد. اما حزبش مثلِ ذراتِ معلق هماره بايد به جريانِ پيروز متصل شود و او مجبور شد ريسك كند و در بازاري نامطمئن، سهامِ حزب‌الله را بخرد... اين‌ها يعني پيچيده‌گي‌هاي سياسي. يعني معادلاتِ چندمجهولي با درجاتِ بالا.

***

باز هم بگذار توضيح دهم. امروز بعد از سال‌ها امل و حزب‌الله در نزديك‌ترين رابطه‌ي سياسي قرار دارند. يعني بعد از گذشتِ سال‌ها از جنگ‌هاي خون‌آلود، امروز در دوستانه‌ترين وضعيتِ ممكن هستند. اين يعني اتحادِ همه‌ي شيعيان. در نگاهِ يك‌مجهوليِ ما اين قضيه بسيار به نفعِ جمهوريِ اسلامي است كه هر دو متحدِ بزرگ و كوچكِ ما (حزب‌الله و امل) هم‌پيمان شده باشند. اما اين قضيه در نگاهِ چندمجهوليِ سياستِ لبنان، اتفاقي بسيار پيچيده و اتفاقا نگران‌كننده است.

يعني همين اتفاقِ مذهبي در ميانِ ماروني‌ها نيز افتاده است. كندروترها مثلِ اميل لحود مجبورند با تندروترها مثلِ سمير جعجعِ تازه آزاد شده (به قولِ خودشان القائد الحر) هم‌پيمان شوند. همين‌طور اهلِ تسنن.

در لبنان هر گاهِ اتحادِ مذهبي شكل بگيرد، ماننده‌ي آرامشِ قبل از طوفان، زنگِ خطرِ جنگِ داخلي به صدا در مي‌آيد و جنگ داخلي در لبنان قطعا به نفعِ امريكا و اسرائيل و به ضررِ ماست. پس اگرچه در نگاهِ يك‌مجهولي اتحادِ شيعيان به نفع ماست، اما در نگاهِ چندمجهولي اين اتحاد مي‌تواند نشانه‌ي آغازِ جنگ‌هاي داخليِ طولاني‌مدت باشد.

در شرايط حاضر، ترورِ هر يك از سرانِ احزابِ سياسي از شيوعي‌هاي تاريخ‌گذشته تا شعوبي‌ها تا دروزي‌ها تا امل و حزب‌الله تا حتا كتائب، سرآغازي مي‌تواند باشد براي جنگِ داخلي. يعني اين روزگار بايد اميدوار بود كه حتا به سمير جعجع تازه‌آزادشده نيز گزندي نرسد.

تصاويري از سمير جعجع در يك كوچه‌ي ماروني‌نشين در قسمتي از بندرِ صور. در همين كوچه جنوبي‌هاي مسيحي روزگاري تصاوير سيدحسن را آويخته بودند كه پيروزيِ جنوب را به ارمغان آورده بود.



سمير جعجع دست‌يارِ سعد حداد از فالانژيست‌هايي است كه متحدانِ اصليِ اسرائيل بودند و خودِ وي در جناياتِ مخيمات صبرا و شتيلا در دهه‌ي هشتادِ ميلادي از متهمانِ اصلي بوده است. اما كشته نشدن همين مزدور و حتا محاكمه نشدنِ او نيز، در يك نگاهِ چندمجهولي به سودِ جمهوري اسلامي است.

به هر رو تعيينِ سرنوشتِ گروگان‌هاي ايراني و وضعيتِ امام موسي صدر اگر چه آرزوي هر مسلمانِ آزاده‌اي است، اما در شرايطِ پيچيده چاره‌اي نداريم جز افكار و رفتار پيچيده كه فرمود المومن كيس. كياستي مناسبِ سياستِ كشوري با معادلاتِ چندمجهوليِ درجاتِ بالا...


در همين رابطه :

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٣٢١٨
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.