تاريخ انتشار : ١٤:٤٧ ٧/٩/١٣٨٨

آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (27)
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر پانزده مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. (استثنائا اين شماره 2 مطلبي است) براي ديدن جهارصد و هشتاد نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.

========================================
482
خبرآنلاين: معجزه كتاب
http://www.khabaronline.ir/news-24582.aspx
محسن حدادي-آبان88
فرهنگ > ادبیات   - «بی وتن» رمانی است از رضا امیرخانی که یک زندگی آمریکایی را بی‌هیچ رودربایستی و شعارزدگی برایمان تعریف می‌کند.
محسن حدادی: اصولاً وقتی در ایران هفته یک چیزی می‌شود، همه کار می‌کنیم جز حرکت بر مدار محتوای آن چیز! روضه نمی‌خوانم که وقتش نیست فقط می‌خواهم بگویم در این هفته کتابی اگر فکر کنید که مثلاً روزهایی را قرار می‌دهند برای گردش بچه‌ها در کتاب‌فروشی‌های مرجع در سراسر کشور و انتخاب رایگان کتاب تا سقف nتومان، کاملاً اشتباه کرده‌اید یا اینکه اگر تصور کنید کتاب‌های برگزیده جشنواره‌ها و جشن‌های ملی در این هفته توسط نهادهای مسئول در شمارگان میلیونی منتشر و به دست اهل کتاب می‌رسد، شما قاعدتاً در کشور ما زندگی نمی‌کنید! به هر حال قواعد مدیریت فرهنگی در کشور ما با تمام دنیا متفاوت است و معلوم نیست چه زمانی باید به داد این جمله تلخ رهبری برسیم که فرمود: هر زمان یاد کتاب و مسئله کتاب در کشور می‌افتم قلباً غمگین می‌شوم! البته ایشان درمورد کتاب‌خوانی در کشور عبارت «درد بزرگ» را هم به کار بردند که یحتمل برای مسئولان فرهنگی نبوده چرا که امروز سخنرانی در دانشگاه مهم‌تر از ارادت عملی به رهبری و دغدغه‌هایشان است؛ اینطور نیست؟
برای این چند روزی که تقویم کشور به عطر کتاب معطر می‌شود؛ روزانه پیشنهادی دارم که فارغ از خط‌بازی‌های سیاسی، محض خواندن و لذت بردن از ادبیات و خلاقیت پیش رویتان گشوده می‌شود.
برای نخستین ایستگاه هفته کتاب؛ «بی‌وتن» را پیشنهاد می‌کنم. رمان 480 صفحه‌ای رضا امیرخانی نویسنده‌ای که نسل نو او را با «منِ او» شناخت و با داستان سیستانش قد کشید؛ ارزش خواندن و خوانده شدن و پیشنهاد دادن را دارد از چند جهت؛ اول اینکه رمان او شاید تنها رمانی باشد که یک زندگی آمریکایی را بی‌هیچ رودربایستی و شعارزدگی برایمان تعریف می‌کند، داستان ایرانی‌های مقیم آمریکا را هم همینطور، داستان بریدگان از نظام و رمیدگان از انقلاب و جنگ را هم، البته در همه اینها توفیق نسبی دارد اما به هر حال در متن جامعه آمریکایی حاضر شده و نوشته؛ نه بر اساس خوانده‌ها و دیده‌ها. دیگر اینکه رمان او سرشار است از خلاقیت ادبی و نوشتاری که منحصر است به خود نویسنده.

امیرخانی که رسم‌الخط جدیدی را وارد عرصه نویسندگی کشور کرده در این کتاب در ورای آن وسواس‌های نوشتاری طوری مخاطب را درگیر می‌کند که گاه بلند بلند می‌خندد و گاه بلند بلند به تأیید و یا تکذیب نویسنده می‌پردازد. در واقع نویسنده خود را چنان بی‌مهابا وارد جریان قصه می‌کند که صداقتش شما را به همذات پنداری وامی‌دارد؛ آنجا که شعار می‌دهد و یا از شعار فرار می‌کند. . .

داستان او هم داستان غریبی است. ارمیای جبهه رفته در سودای عشق آرمیتای آمریکایی شده، در یک روز آفتابی و در بهشت زهرا دل از کف می‌دهد و بار سفر به ینگه دنیا را می‌بندد تا. . .

حضور همیشگی همرزم شهید ارمیا در داستان، ورود و خروج‌های صریح نویسنده در متن و یا دعوای نیمه‌های مدرن و سنتی مغز نویسنده که در متن بارها و بارها دیده می‌شود و یا حتی بازی با کلماتی که در روزمره فقط برای معانی تعریف‌شده شان به کار می‌بندیم تنها هنر نویسنده نیست بلکه روایت طنزآلود همراه با دقت نظر نویسنده در مورد خوب و بد زندگی و کار در «یو‌اس‌آ» در کنار استفاده فوق‌العاده از آیات قرآن و روایات دینی در پیشبرد قصه است که خواننده را مجاب می‌کند همه 480 صفحه تولیدی نشر علم را ببلعد، اگر اینطور نبود که کتاب او در عرض یکسال و نیم به 8 چاپ با شمارگان 33500 نسخه نمی‌رسید! می‌رسید؟ و اما شاهد مثال:

نویسنده که بی‌خیال خدای من و زبان معیار شده است، می‌نویسد: اگر نبود مرگ که زندگی این بچه سوسول‌ها هیچ نکته دراماتیکی نداشت. همه‌اش گرل‌فرند بود و هات‌داگ و براندی و دیسکو ریسکو. . . برای کنتراست هم که شده یک خرما و حلوا و سیاهی. . . لازم است.
========================================
481
همشهري داستان: وطن نه وتن
http://www.hamshahrimags.com/images/stories/mags/dastan/common/3/vatan.pdf
فيروز زنوزي جلالي-آبان88

متاسفانه مقوله نقد در كشور ما هنوز جانيفتاده است و درست از همين روست كه پاره‌اي آن را حمل بر دشمني مي‌دانند و اين بسيار تاسف‌بار است. نه اينكه گمان كنيد چنين برداشتي منحصر به نوقلمان است، كه حتي بسيار مدعيان چنين نظري دارند و اينجا و آنجا پرهيز مي‌دهند ديگران را كه كار خودتان را بكنيد و هيچ اعتنا نكنيد به نقدهاي ديگران!!

آيا اين پنددهندگان هيچ ابا ندارند كه ديگراني را وادارند درباره كارهاي خامدستانه‌شان چهچهه‌هاي بلبلي بزنند! و درست از همين روست كه شما اينجا و آنجا مي‌بينيد بسياري به بهانه نقد، نظرياتي بسيار كلي مي‌دهند.

مي‌گويند اين اثر شاهكار يا بسيار پيش‌پاافتاده است واگر ازشان بپرسيد چرا، هيچ نشانه‌اي از متن ارائه نمي‌دهند.

جامعه ادبي ما هم متاسفانه نه حوصله تحليل فني نقدها را دارد و نه مي‌خواهد كنجكاوي كند كه چه كسي درباره كدام اثر و با چه رابطه‌اي مي‌نويسد!

با اين مقدمه كوتاه اجازه بدهيد بروم سر نقد رمان؛ باشد! حالا چرا نويسنده دغدغه خلاف آمد دارد؟ بدان هم اشارتي خواهيم كرد!

شفاف بگويم كه من درباره نقد رمان «بيوطن» - و نه بيوتن- همواره اكراه داشته‌ام؛ بنا به دلايلي كه ميل ندارم بدان بپرازم.

وقتي بيوطن را خواندم تقريبا بر حاشيه تمام صفحات آن بسيار نوشتم سعي مي‌كنم به چند نمونه از نقدهايي كه بر اين كار وارد است، اشاره كنم؛ گرچه اگر بخواهم آن را آن‌طور كه بايد و شايد تجزيه و تحليل كنم، ده‌ها برابر اين صفحات خواهد شد.

 

اول اينكه من نمي‌دانم اين «بيوتن» چرا «وطن» خود را با آن همه تعصب و قيدهاي مذهب وانهاده و به «لاس‌وگاس» آمده است؟ مگر او رزمنده‌اي با سوابق «ارميا» نيست؟

 

دوم، پي‌رنگ اثر از همين ابتدا لنگ مي‌زند؛ چراكه منطق به قاعده‌اي پشت حضوري اين‌چنين غيرمعقول وجود ندارد.

سوم، باقي اعتراضات مثلا ايدئاليستي راوي به همين دليل بر آب است؛ چراكه نمي‌توان وجوه ايدئاليستي را با مقوله‌هاي رئاليستي يك‌جا جمع آورد و باقي همه‌اش نك‌وناله است.

چهارم، و اين چه تازه‌واردي است كه پا به شهر غربت نهاده ولي چنان از جغرافياي شهر خبر مي‌دهد كه يك راننده تاكسي كهنه‌كار در تهران هم نمي‌تواند از جزئيات جغرافيايي آن بگويد؟

پنجم، تاسف‌بارتر اينكه بر اين ارميا چه رخ داده است كه حاضر است با زني پيمان زناشويي ببندد كه با امثال «خشي»ها رابطه‌هاي آن‌چناني دارد و خودش هم خبر دارد؛ غيرتش كجا رفته است؟

ششم، في‌الواقع چه روي داده است كه ارمياي بسيجي در ينگه دنيا به تمام دانسينگ‌ها و رقاص‌‌خانه‌ها سر مي‌زند و حتي خبر دارد كه تركيبات فلان مشروب چند درصد است و چگونه او جزء به جزء از همه منكرات برخلاف عقيده‌اش آن‌طور وقيحانه خبر مي‌دهد و حتي در جايي با وجود اينكه استفراغ كرده است، به نماز مي‌‌ايستد؟

هفتم، ارمياي پاك‌باخته ما چه اصراري دارد كه تن به ازدواجي «عين آدم‌هاي خواب‌زده» (22 بار) كارهايش را توجيه كند؟ آيا او فكر مي‌كند اگر 30 بار هم اين عبارت را به كار ببرد، كار او قابل توجيه خواهد بود؟

هشتم، حضور شش‌دانگ نويسنده در متن و قضاوت‌هاي متبخترانه او كار را بسيار رنج مي‌دهد.

نهم، فردي چون ارميا با آن پيشينه كه ظاهرا- انتخابش را كرده و به يقين رسيده، ديگر چرا دچار ترديدهايي از اين دست است؟ حتم كه چنين ترديدهايي با شخصيت او در تناقض است؛ مگر اينكه بخواهيم بگوييم باورهاي او دم‌دستي و بي‌ريشه بوده چون او در اين حال گويا هم خدا را مي‌خواهد، هم خرما را!

دهم، و مگر مي‌شود فصل 2 را به جاي فصل 5 گذاشت؛ آن هم به اين دليل دم‌دستي كه چون ما شترق 5 انگشتمان را به هم مي‌كوبيم، بگوييم اين فصل 5 است؟! اين باوري سطحي است؛ مثلا اگر راوي مي‌توانست 10 انگشت پايش را هم به پاهاي ديگري بكوبد، فصل مي‌شد فصل پانزدهم؟

يازدهم، راوي سرگردان است و به تبع آن كار، در بسياري جاها سرگردان، آيا جناب ارميا ريا نمي‌كند؟!

يكي از دغدغه‌هاي نويسندگان سختكوش واژه‌سازي است، نه واژه‌شكني؟!

معلمي كه ديكته دانش‌آموزي را به شرح زير تصحيح مي‌كند، به او چه نمره‌اي مي‌دهد؟ خودتان قضاوت كنيد!

بي‌وطن- بي‌وتن

منم- من‌م

حرفش- حرف‌ش

طبقه دوم- طبقه‌ي 2م

بلكه- بل‌كه

حالم- حال‌م

يك جوابي- 1 جوابي

و... و... .

 و دوازدهم و سيزهم و چهاردهم و... و شانزدهم و هفدهم و... چه باك؟! 


در همين رابطه :
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (1-10)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (11)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (12)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (13)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (14)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (15)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (16)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند(17)
آن‌چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (18)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (19)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (20)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (21)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (22)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (23)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (24)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (25)
ن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (26)
ن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (27)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشته‌اند (28)

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٤١٢٨
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.